شاپرک ها در برابر باد مي

ساخت وبلاگ
"داستان کوتاه"#جنگ_خرمشهرو شاهدا و مشهود...يه بيل دسش گرفته بود و خاک توگوني مي ريخت.وقتي مي گم:اين يه شوخيه.با اخم نگام مي کنه.بازم مي گم:اين يه شوخيه!_ چي شوخيه؟همين که ميگيد، جنگ شده.به طرف پنجره ها مي ره و شروع مي کنه به چسب کاري.يه دفه ميز مطالعه از جا کنده ميشه و مي خوره تو پيشونيم._ بايد جلوشونو بگيريم،تير اندازي که بلدي؟آره،ولي بازم مي گم:اين يه شوخيه.اسلحه تاشويي رو مسلح مي کنه و مي ده دس شاپرک ها در برابر باد مي...
ما را در سایت شاپرک ها در برابر باد مي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ckhorramshahrihab بازدید : 61 تاريخ : پنجشنبه 7 ارديبهشت 1396 ساعت: 23:41

#داستان_کوتاه --#ملاقات_با_شيخ فصل اول بخش يکم "ازدواج پدر"_ زورش آمده بود،کارگر استخدام کند !بخاطر همين افتاده بودبه جان زمين و هن و هن بيل و کلنگ مي زد.همان سال بود که پدر به دام"عشق"زن شوهر مرده ايي گرفتار مي شود و به سرش مي زند براي بار دوم تجديد فراش کند.در حالي که مادر زير بار سنگين مرضي مهلک و لا علاج دست و پا مي زد،پدر لباس دامادي به تن کرده حسابي به خودش رسيده بود.اين کار پدر سبب مي شود ک شاپرک ها در برابر باد مي...
ما را در سایت شاپرک ها در برابر باد مي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ckhorramshahrihab بازدید : 97 تاريخ : پنجشنبه 7 ارديبهشت 1396 ساعت: 23:41